zahra

no comment

zahra

no comment

چه احساس خوبی دارم وقتی این روزا دیوونه بازی در می آرم...وقتی آدمایی که دوسم دارن با چشمای نگران نگاهم میکنن...اما دیگه باید تموم شه.باید بفهمم که مشکلات من واسه خود منه،ولی آخه من اینقدر قوی نیستم.باید تلاش کنم.

آخه خدا جون گوش کن:...

نمیشه حرف زد.تو تنهایی بغض جای خنده های زورکی را می گیره.تازه آدم میفهمه که چقدر اوضاعش وحشتناکه

موضوع اینه که من همیشه منتظر یه فرصتی بودم تا جبران کنم،اما حال که فرصت پیش اومده اصلا نمیتونم  شاید اصلا نباید!!

چقد سخته بعد از چند سال فرصت پیش بیاد و نتونی کاری بکنی

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 ب.ظ http://citycenter.blogsky.com/

سلام
تو تمام مشکلات توکلت به خدا باشه . خدا خیلی مهربانه
وبلاگ خوبی داری
من وبلاگ شما را لینک کردم اگه شما هم مایل بودین خوشحال میشم لینک وبلاگمو
با عنوان (سیتی سنتر )لینک کنید
موفق باشید

آقاپسر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:43 ب.ظ http://aghapesar.blogsky.com

سلام

قشنگه ، هم حرفاتون ، هم قلمتون

خوب باشید

یوسف سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:54 ب.ظ http://ghamkhone.blogsky.com

سلام
خیلی ژنجره روم تاثیر گذاشت
یعنی دقیقا مثل خودم بود
همین اتفاق برام افتاده بود اما طرفم فکر نکنم مثل تو بود
چون ژنجرشو من باز کردم و دیدم که خوابه
با اجازت میزارم تو اون یکی وبلاگم
بهتم آدرسش رو نمیدم تا نبینی که فحشم بدی

کلاغ و طوطی هر دو زشت و سیاه آفریده شدند. طوطی اعتراض کرد و زیبا شد، کلاغ هم راضی به رضای خدابود. اکنون طوطی در قفس است و کلاغ آزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد