نگاه که میکنم می بینم این روزها سکوت را به هر صدایی ترجیح میدم.شاید واسه اینه که تو هم سکوت کردی...سکوتت را هم به همه صداها ترجیح میدم.ولی میدونی که من آدم بی طاقتیم...
تو سکوت نکن.بزار صدات را بشنوم.نزار منم مثل شمع خاموش باشم...حرف بزن
سکوت صدای گامهایم را باز پس می دهد
با شب خلوت به خانه می روم
گله ای کوچک از سگها بر لاشه ی سیاه خیابان می دوند
خلوت شب آنها را دنبال می کند
و سکوت نجوای گامهاشان را می شوید
من او را به جای همه بر می گزینم
و او می داند که من راست می گویم
او همه را به جای من بر می گزیند
و من می دانم که همه دروغ می گویند ...
چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن ، سنگدل
بر گزیننده ی دروغها
صدای گامهای سکوت را می شنوم
خلوتها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند
سکوت گریه کرد دیشب
سکوت به خانه ام آمد
سکوت سرزنشم داد
و سکوت ساکت ماند سرانجام
چشمانم را اشک پر کرده است ...
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
اگه خواب دیدی یکی دوست داره،
نگی منم!
اگه خواب دیدی فقط تو را داره،
نگی منم!
اگه دیدی همش دستاش رو به آسمون پاک،از خدا می خواد تو را با یه دل پر از نیاز،
نگی منم!
اگه روزای بارونی به جای ابرا گریه کرد،اگه آدم برفی شد و تو گرمی نگاهت نشست،
نگی منم!
اما اگه یه روز،یه جا تو خلوتت یادم بودی،دیدی باز هم دوست دارم،
بدون منم دارم به یاد تو لحظه هامو دار میزنم
ولی اگه خبر اومد دل طفلکی مرد،نگی نمیشنام یه وقت!! نمیدونم کیو میگین...
بدون دارن منو میگن
کی میگه فرشته رسم شکستن بلد نیست؟!!
دروغ میگه
فرشته می تونه بد باشه...بدتر از همه ی آدما
وقتی میگن دستای پاک تو مهمون دستای دیگه است...
این یعنی شکستن...من شکستم
وقتی دروغ بوده که تو تا آخرش مال منی....این یعنی بد بودن
نگاهت را نمی خوام،وقتی دلت جای دیگه است
دیگه فرشته آرزوهام نیستی
خداجون ! متشکریم که چشم دادی بهمون
واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت
مرسی که پا به ما دادی واسه ی سگ دوزدن
واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت
آخ که شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی
چی میشد اگه تو دست به ساختنش نمیزدی ؟
سکوت نه از بی صداییست.
نفس هست و حرف هم.
ناگفته ها و گفته شده ها.
شنیده ها و نشنیده ها.
سکوت از نبودن بغض نیست.
از بی دردی نیست.سکوت از عادت نیست.
از روزمرگی و فراموش شدگی.
از خواب و رخوت و بی حوصلگی.
از دلتنگی
.سکوت از فریادهای در گلو مانده است و نعره هایی که هیچ وقت شنیده نشد.
همه چیز هست و گوشی نیست برای شنیدن.
جز سکوتی که گاه و بیگاه همدم فریادهایی است که بی خبر و ناخواسته از روزهایی دور میاید.
از دلتنگیهایی که فراموش شده.
از خیانتهایی که به روزگار شده.
نه انگار....
باز هم حرفی نیست.