دلم یه تخته سیاه میخواد.با یک گچ...
امروز همه مطالب اینجارو خوندم.یادشون بخیر.از همشون خاطره دارم.همشونو هم دوست دارم.اما نمیدونم چرا بازم دلم تخته سیاه میخواد.!میخوام کلی چیز روش بنویسم،خط خطیش کنم...هر جاشم که دوس نداشتم با دست پاک کنم.
هیچ وقت نقاشیم خوب نبود،ولی دلم میخواد نقاشی کنم.حتی میتونم عکسهای قدیمی را روش بچسبونم و بعد ...بعضی از اونارو پاره کنم،دور بعضی از اونا یه کادر خوشگل بکشم.
بعدشم از تخته سیاه عکس بگیرم.شاید یه روز اونم پاره کنم...
سلام
من دلم خیلی وقته که دلم تنگ شده واسه تخته سیاه و گچ های فقظ سفید!
یادمه چند سال پیش ساعت بیکاریمون بود و روی تخته سیاه یه تار عنکبوت بزرگ کشیدم و بجای طعمه ها کلماتی مثه خاطره ...دوست... عشق!... زمان ... نوشتم البته من یکمی نقاشیم خوبه و چند تا هم چشم بسته! استاد که وارد کلاس شد چند دقیقه ای به تخته سیاه خیره شد و ... تا آخر کلاس چیزی روی تخته سیاه نوشت... و آخر کلاس پرسید که کار کیست وقتی گفتم من ! از من اجازه گرفت و پاکش کرد..
با ر و ن ی ب ا ش ی د
می خوای خودم تخته سیاهت بشم تا هر چقدر خواستی خط خطیم کنی و بعد حتی عکسم و هم پاره کنی تا هیچ خاطره ای ازم نمونه
قربونت برم ...آخه مهربون کی دلش میاد رو گلها چیزی بنویسه؟!