یک صدا همه جا تو گوشم هست. یک صدای آشنا...جنس صدا را می شناسم. با وجود خراش هایی که داره گرم و پر محبت ه...
دستای مهربون و بزرگی که هر وقت سرم را آروم رو پاش می گذارم آروم موهام را ناز می کنه...
چشمهای منتظر و پر عشقی که جلوی مدرسه منتظرم بودند...عطر گلهای اون موقع هنوزم محسوس ه
صاحب این همه عشق و محبت بابایی خوبم ه
فردا تولدشه...
همیشه اولین چیزی که از خدا خواستم سلامتیش بوده...
امشب خیلی خاص از خدا خواسته ی همیشه را میطلبم:
خدایا واسم حفظش کن صحیح و سالم و با عزت