zahra

no comment

zahra

no comment

امروز

از عصری که از شرکت اومدم بیرون این چند بیت را زمزمه می کنم:

شما که سواد دارین لیسانس دارین روزنامه خونین

با بزرگا میشین حرف میزنین همه چی میدونین

بگین از چیه که من دلم گرفته

راه میرم

حرف میزنم 

دلم گرفته

ای بابا!!!!چرا اینقدر دلم گرفته...

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:16 ب.ظ

وبلاگ جالبی دارین.[گل]

تشکر

علی وارم یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ http://www.Alivaram.com

سلام
توی محل کارت اتفاقی افتاده؟
کسی که انتظار ازش نداشتی چیزی بهت گفته؟
زمانی که مشغول کار بودی همکارت یا مدیریت چیزی بهت گفته که امکان دفاع نداشتی؟
از حقوقت ناراضی هستی؟
برای خانواده اتفاقی افتاده؟
کسی از نزدیک هات داره ازدواج می کنه؟
کسی قراره از مسافرت بیاد یا به مسافرت بره؟
به زور قراره کاری کنی که اصلا باهاش موافق نیستی؟
وا ... چی بگم دیگه
alivaram@yahoo.com

سلام
مرسی از توجهت.
نه ...خدا را شکر در محل کار همه چیز خوبه. بقیه اتفاقات هم ا هر روز واسه همه ما می افته. یک نفر میره یک نفر میاد و...منتها در حال حاضر همه اینها جنبه مثبت دارن.
من که خودم گفتم...نمی دونم واسه چی دلم گرفته ...
بازم علی جان از لطفت ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد