بانوی شهریور و شعر ، قشنگِ تابستون ِ داغ
خورشید لحظه های من ، تو کوچه های بی چراغ
شاپرک ِ باغ ِ غزل ، زنبورک شهد و عسل
بذار که از باغ چشات ، گل بچینم بغل بغل
آهوی چشمای سیاه ، ای گل محبوبه ی شب
نگاه این غریبه رّ قابل دونستی چه عجب !
بانوی شهریور و شعر ، رو دست سرد من بخواب
موهاتّ از رو صورتت ، کنار بده بهم بتاب
بشین کنار دست من ، تا دل بدیم دل ببازیم
با حرفای خوب و قشنگ ، یه عشق تازه بسازیم
دست بندازیم گردن هم ، آتیش بگیریم دوتایی
با بوسه آهنگ بسازیم ، برای شعر لالایی
نفسامونو رج کنیم ، چشمامون خواب ببره
سر بذاریم رو دست هم ، حالا که دیگه سحره
خروس خون صبح که رسید ، پنجره ها رُ وا کنیم
دس بکشیم به شیشه ها ، زندگی رُ صدا کنیم
تولدت مبارک، شایا تجلی